نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

دخترم نوژا

نوژای 320 روزه

امروز     روزه که فرشته ی کوچولوی من پاهای کوچولوشو توی این دنیا گذاشته.سرعت کاراش اینقدر بالا رفته که دیگه وقت نمیکنم ثبتشون کنم.تازگی یاد گرفته خودش به تنهایی از روی مبل بالا میره وکلی هم به خودش ذوق میکنه اما من همش میترسم که خدایی نکرده بیفتی پایین یچند تا کار خطر ناک دیگه هم  انجام میدی؛ سعی میکنی خودت از توی روروک بیای بیرون روی روروک  وایمیسی البته چند باری هم یله شدی هر چی سیم توی برقه یه سرش توی دهنه تویه سیم هایی از قبیل شارژر موبایل کابل رابط دوربین و.... باید همش مراقبت باشم که یه وقت دورو بر اینا نری تا از خواب پا میشی اگه حواسم بهت نباشه سریع تو تختت وا میسی که...
18 مرداد 1390

عشق را چشیدم و دیگر هیچ ...

چقدر لذت داره مادر بودن و مادر شدن .وقتی واسه اولین بار فرزندت بهت میگه مامان دنیا با اون همه عظمتش واست تو اون لحظه وا میسه ؛انگار همه وجودت میشه چشم و گوش .زل میزنی به لبهای کوچولوش و منتظر شنیدن دوباره اش هستی.اخ که این حس قشنگ از اون حس هایی هست که هیچ چیز و هیچ کس تو دنیا نمیتونه بهت بده. همیشه توی زندگی چیزهایی هست که نمیتونی فراموش کنی: یه وقتهایی یک نگاه که در خلوت رویاها ایستاده است و همیشه نگاهت میکنه. گاهی یک سلام که در گوشه ای ایستاده است و همیشه سلام میکنه. و گاهی شازده کوچولویی که در زندگی تو   ظاهر میشه و تو را مامان خطاب میکند... مادر شدن يعني رفتن به يك سفر دروني منحصر به فرد و بخشيدن ر...
16 مرداد 1390

یه تشکر ویژه

امروز میخوام تو این پست از همه کسایی که اومدن به ما سر زدن و آمار وبلاگمونو بالا بردن تشکر کنم.واقعا ممنون.در ضمن یه عده ای که خیلی از بالا رفتن امارمون سوخته بودن هم کامنت بی آدرس گذاشته بودن کهههههههههه این کارا قدیمیه و بچه بازیه و دروغ و......میخوام خدمتشون عارض بشم که منو بابایی ادرس وبمونو توی فیسمون گذاشتیم و دوستامون هم لایک زدن و اشتراک گذاشتن و اومدن بازدیدمون واسه همین آمارمون بالا رفت.حالاااااااااا تا کور شود هر آنکه نتواند دید یه تشکر ویژه دیگه هم دارم از دوستای گلمون تو نینی وبلاگ که اومدن و ابراز خوشحالی کردن از بالا رفتن آمارمون ...
13 مرداد 1390

نوژا؛ فرشته کوچک خوشبختی

جونم واست بگه ؛میخوام از عادتهای خوب نوژا و کاراش  بگم چند روزیه که عسلک من تمام صورتش و کمرش دونه های ریز زده و مرتب هم گوششو میخارونه  .تا دیروز هر کاری که از دستم بر میومد ؛تو خونه انجام دادم از شستن صورت با خنکی گرفته تا در آوردن گوشواره هاش و.... اما افاقه نکرد دیروز رفتیم پیش آقای دکتر جمالزاده و تشخیص حساسیت دادن اما معلوم نیست با چی.خیالم راحت شد که چیز بدی نیست الحمدلله. 2 روزه که مدل رقصیدن نوژا هم عوض شده دوتای دستاشو با هم ؛البته هر کدوم از یک طرف؛با یه عشوه ای میچرخونه که نگو و نپرس خیلی خوشمزه است از یه کاری که خیلی خوشش میاد اینه که آآآآآآآآآ بگه منم با انگشت بزنم بین 2 تا لباش کلی عشق میکنه ...
6 مرداد 1390

شعرای مامان واسه نوژا

جون دلم برگ گلم دختر مو چین چینی ار ختنی یا چینی سبزه و پاورچینی بهر که گل میچینی یه دختر دارم شاه نداره صورتی داره ماه نداره از خوشکلی تا نداره به کس کسونش نمیدم به همه نشونش نمیدم به راه دورش نمیدم یه حرف زورش نمیدم به کسی میدم که کس باشه پیرهن تنش اطلس باشه ملک باشه و ملک باشه  شاه میاد با لشکرش شاهزاده ها دور و برش  واسه پسر کوچیکترش آیا بدم آیا ندم دخترک ناز قندی موهاتو با چی میبندی با ساقه نیلوفر داغت نبینم دختر ...
5 مرداد 1390

ده ماهگی

باورم نمیشه ١٠ ماه گذشته. ده ماه که لحظه لحظه اش واسه من و بابا شیرین و دوست داشتنیه .روز به روز کارهت قشنگتر و خوشمزه تر میشه. از روز 4 شنبه 29/4 بابایی و عمو فیصل و عمو اباسعد رفتند شیراز .منو تو هم رفتیم خونه مامان جون ؛گوش شیطون کر چشم شیطون کور ؛اینقدر آتیش سوزوندی ک ه مجبور شدم بعد از ظهر برگردم خونه . اتاق خاله نحله بیچاره شده بود عین بازار شام. تمام کفشهاش به لطف و مرحمت شما دیگه توی جاکفشی اتاقش نبودن.چند بار هم نزدیک بود با روروک ماکت هایی که با کلی زحمت در حال اتمام بودن خراب کنی که الحمدلله به خیر گذشت .تا اونجایی هم که توان داشتی کتابهای بابایی رو به هم ریختی و دم به دقیقه عینکشو بر میداشت...
2 مرداد 1390

نوژا به قلم مامان

به تازگی نوژا ترس رو تجربه کرده .فعلا فقط از٢ تا چیزدر حد تیم ملی میترسه یکی صدای جدا کردن لواشک از پوستش که وقتی میشنوه کلی گریه میکنه و یکی دیگش هم از یه صندلی توی اتاق خواب که رویه اون ببریه  وقتی چشمش به صندلی میافته عقب عقبکی میره و گریه میکنه.   به جای این ترس؛نوژای من ترس از غریبه ها رو کنار گذاشته و اجتماعی تر شده  و استقبال میکنه از کسایی که میخوان بغلش کنن البته نه هر غریبه ای غریبه در حد  و عمه ها و خاله ها و عموهاشون ؛مخصوصا آقا جون ؛ که در حد اعلا ازش میترسید یه آینه قدی خونه مامان جونم هست که نوژا عاشقشه هر وقت میبرمش اونجا از جلو آینه تکون نمیخوره و تا جایی که زور دا...
30 تير 1390

لالایی های کودکانه......

تقديم به مادران مهربان و كوچولوهايي كه با نواي گرم لالايي مادران مهربانشان به خواب مي روند . لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه لالالالا گلم باشی همیشه در برم باشی لالالالا گل آلو درخت سیب و زرد آلو لالالالا گلی دارم به گاچو بلبلی دارم لالالالا گل خشخاش بابات رفته خدا همراش لالالالا گل زیره بابات دستاش به زنجیره لالالالا گلم لالا بخواب ای بلبلم لالا لالالالا گل لاله دوست داریم من و خاله لالالالا گل دشتی همه رفتن تو برگشتی خداوندا تو پیرش کن خط قرآن نصیبش کن لالالالاگلم باشی بزرگ شی همدمم باشی کلام الله تو پیرش کن زیارتها نصیبش کن لالالالاگل زردم نبینم داغ ف...
28 تير 1390

خبر خبر.....

گلک مامان دندونهای جدیدت مبارک  باشه عسلکم.میدونم خیلی سخته دندون درآوردن اما تو با تمام قدرت تحمل کردی این دردو . خیلی خیلی اتفاقی دندونهاتو دیدم.میخواستم لباستو عوض کنم و شما هم طبق معمول اجازه نمیدادی.در حال کشیدن جیغ بنفش و گریه دندونهاتو دیدم اول فکر کردم اشتباه میکنم دیدم نههههههههههههه دندون در آوردی نه یکی نه دوتا چههههههههار تا.از خوشحالی و تعجب نمیدونستم چکار کنم البته منتظر بودم اما نه به این زودی اخ که چه قشنگن اون دندونهای طلاییت .خلاصههه رفتم با کلی ذوق به بابا جون گفتم اونم کلی ماچت کرد دیروز که بغلت کرده بودم دیدم یه صداهایی میاد دقت که کردم فهمیدم داری دندوناتو به هم میکشی .حالا بذار دندون دا...
22 تير 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد