نوژای 320 روزه
امروز روزه که فرشته ی کوچولوی من پاهای کوچولوشو توی این دنیا گذاشته.سرعت کاراش اینقدر بالا رفته که دیگه وقت نمیکنم ثبتشون کنم.تازگی یاد گرفته خودش به تنهایی از روی مبل بالا میره وکلی هم به خودش ذوق میکنهاما من همش میترسم که خدایی نکرده بیفتی پایین یچند تا کار خطر ناک دیگه هم انجام میدی؛
سعی میکنی خودت از توی روروک بیای بیرون
روی روروک وایمیسی البته چند باری هم یله شدی
هر چی سیم توی برقه یه سرش توی دهنه تویه سیم هایی از قبیل شارژر موبایل کابل رابط دوربین و.... باید همش مراقبت باشم که یه وقت دورو بر اینا نری
تا از خواب پا میشی اگه حواسم بهت نباشه سریع تو تختت وا میسی که خودتو بندازی بیرون
چند روز پیش خاله زهرا و خاله فریبا واست سوغاتی آوردن.خاله زهرا یه نینی آورده که خوابه اولش ازش میترسیدی و نگاهش هم نمی کردی و میزدیش کنار اما حالا باهاش دوست شدی و همش دستتو میکنی تو چشمش.خاله فریبا هم یه سگ آورده واست که وقتی اولش اونو دیدی تا نیم ساعت نگاش میکردی بعد هم گریه اما با اون هم الان دوست شدی و وقتی حرکت میکنه دمشو میگیری
اینم نوژا توی 320روزگی
هوارتا عاشقتم هانی
اینم نوژا در حال خوردن پستونک نینی
اینم شیطون بلا در حال بازی با ببعی.دندونهای طلاتو برم من