نوژا به قلم مامان
به تازگی نوژا ترس رو تجربه کرده .فعلا فقط از٢ تا چیزدر حد تیم ملی میترسه یکی صدای جدا کردن لواشک از پوستش که وقتی میشنوه کلی گریه میکنه و یکی دیگش هم از یه صندلی توی اتاق خواب که رویه اون ببریه وقتی چشمش به صندلی میافته عقب عقبکی میره و گریه میکنه. به جای این ترس؛نوژای من ترس از غریبه ها رو کنار گذاشته و اجتماعی تر شده و استقبال میکنه از کسایی که میخوان بغلش کنن البته نه هر غریبه ای غریبه در حد و عمه ها و خاله ها و عموهاشون ؛مخصوصا آقا جون ؛ که در حد اعلا ازش میترسید
یه آینه قدی خونه مامان جونم هست که نوژا عاشقشه هر وقت میبرمش اونجا از جلو آینه تکون نمیخوره و تا جایی که زور داره با دستای کوچولوش میکوبه به آینه و آینه رو تا جایی که جا داره کثیفش میکنه. اگه سیب یا میوه دیگه دستش باشه که آینه بدبخت میشه واویلا دیگه هیچی توش پیدا نیست .با شیشه رفلکسی اجاق گازمون هم همینجوری تا میکته
عسلکم عاشق میوه خوردنه .وقتی میوه میدم دستش تمام زارو زندگیمو کثیف میکنه مخصوصا اگه اون میوه شامل هلو شلیل و یا آلو باشه
چند وقتیه که خوابش خیلی خیلی کم شده نه خودش میخوابه نه میذاره من بخوابم همش ورجه وورجه میکنه اینقدر اذیت میکنه که نشسته خوایش میبره
اینم یه چشمه از کارهای نفس مامان که ٢ روزه دیگه وارد ١٠ ماهگی میشه
عاشقتم هانی هوارتااااااا