نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 10 روز سن داره

دخترم نوژا

ماجراهای سفر ما

ار قبل از تعطیلات تصمیم گرفتیم که با دوستامون بریم سفر شمال اما تصمیممون عوض شد و قرار شد بریم تهران و بعد شد کیش ....و در آخر به بندر عباس بسنده کردیم .روز 9فروردین حرکت کردیم به سمت بندر عباس و  اونجا خونه عمو رسول و سوسن جون موندیم و نوژا کلی با گیتار زدن و جاز زدن عمو رسول حال میکرد و میرقصید و دهم هم  رفتیم جزیره هرمز که جای بسیار زیبا و بکری بود ونهار هم غذای محلی ها رو خوردیم  شب هم اونجا موندیم و تا صبح لب دریا بودیم و خیلی بهمون خوش گذشت و روز یازدهم اومدیم بندر عباس و شب که رفتیم لب دریا نوژا خانوم کلی کایت هوا کرد همراه با ذوق فراوان.و روز 12 هم هم برگشتیم .در کل مسافرت کوتاه و خیلی خوبی بود و اونقدرها هم که فکر م...
19 فروردين 1392

ما و برف بازی

من و بابایی تصمیم گرفتیم که واسه تعطیلات 22 بهمن یه حالی به خودمون بدیم و تصمیم گرفتیم که بریم پیست اسکی پولادکف.....روز شنبه رفتیم پولاد کف با خاله زهرا و خاله آرزو و خانواده هاشون.خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به نوژا که به خاطر اینکه همش کوله بابایی بود جون نمیتونست تو برفها راه بره.اما چشمتون روز بد نبینه؛ گلاب به روتون از زمانی که رسیدیم شیراز نوژا افتاد روی ا_س_ت_ف_ر_ا_غ ؛اون موقع شب هم جایی باز نبود بردیمش درمانگاه که دکتر گفت سرما خورده یه آمپول زد و شر بت سر ما خوردگی داد و اومدیم خونه امااااااا باز از فردا همون اتفاق افتاد و نوژا هیچی نمیخورد الا آب و تا چیزی میخورد سریع بالا میاورد و از 2 روز بعد هم ا_س_ه_ا_ل .... جدم اومد جلو چشم...
1 اسفند 1391

این روزهای ما

واسه شب یلدا تصمیم گرفتیم که بریم بندر عباس از 4 شنبه تا جمعه اونجا بودیم بهمون خوش گذشت اما به نوژا بیشتر از همه واسه اینکه عاشق آب و آب بازیه .کنار دریا سوار اسب هم شد هنوز میگه .اشاره به دریا میکرد و میگفت استخره.....بابا هم که حسابی به نوژا قول دریا داده بود ؛نوژا هم موقع نهار یک پا گرفته بود که بریم دریا با یه اوضاعی نهار خوردیم و رفتیم دریا که بسی باعث شادمانی دخترکمان شدیم این چند روز هم طبق معمول از غذا خوردن نوژا خبری نبود  اینم نوژا و بابا در حال اسب سواری تو خونه خاله سوسن و عمو رسول ؛تو دکورشون شمع داشتن.نوژا همش تو فکر تولد و کیک و ...بود و دلش میخواست شمع فوت کنه و کیک ببره ای...
9 دی 1391

نوژا به روایت تصویر

خونه عمه زری دخترک من در حال گل چیدن تاب سواری با عروسک کچل نوژای وارونه فتح میز توسط نوژا با دست کاکائوی انتظار داره دوربینم بهش بدم مراسم ماست خورون که نمیدونم نوژا ماست خورده یا ماست نوژا رو... پ.ن:اون ظرفی که در گوشه سمت راست مشاهده میکنید همون ظرفی هست که گذاشتم روی سر چاه آشپز خونه تا نوژا دست به چاه نزنه.         ...
7 آبان 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد