ما و این روزهایی که گذشت
این مدت خیلی سرم شلوغ بود و نرسیدم که بیام و وبلاگ رو به روز کنم اما حالا اومدم تا جایی که مغزم یاری بده سعی میکنم تاریخ بزنم
روز شنبه مورخ 10 تیر ساعت 6 بعد از ظهر با عمه ها و آقا جون و خانوم جون والبته بدون بابایی رفتیم فرودگاه تا شیراز رو ساعت 8 شب به مقصد مشهد ترک کنیم اما همینکه رسیدیم فرودگاه اعلام کرد که پرواز 2 ساعت تاخیر داره همه لب و لوچشون افتاده بود که این 2 ساعت رو چطوری سر کنن اما من مغزم هنگ گرده بود. همش با خودم میگفتم این 2 ساعت رو چطوری با نوژا توی فرودگاه سر کنم من و عمه ها دست به دست هم دادیم که این 2ساعت که تبدیل به 2 ساعت و 45 شد رو سر کنیم از خوراکی خوردن و خواب گرفته تا دویدن بین مردم و گاری سواری ............دیگه نفس هممون بند اومده بود اما نوژا هنوز انرژی داشت توی سالن انتظار هر کدوممون یه طرفی افتاده بودیم اما نوژا از ته دل میخندید و بازی میکرد حتی توی هواپیما .........منم که از فرط خستگی حالم بد بود تا زمانی که رسیدیم هتل و نوژا توی ماشین که می اومدیم هتل خوابش برد............4 روز به خوبی و خوشی گذشت .... و نوژا بیشتر از همه خوش گذروند چون عمه هاش دور و برش بودن و تا دلش خواست بدو بدو کرد و ظهر که میشد اجازه نمیداد کسی بخوابه همین که عصری میرفتیم بیرون خانوم خانوما تو کالسکه خوابش میبرد. روز 4 شنبه ساعت 7با 1 ساعت تاخیر _که البته باز هم نوژا از خجالت ههمون در اومد_به فرودگاه شیراز رسیدیم. بابا هم اومده بود شیراز و رفته بود پیش دکتر واسه چشماش که واسه روز شنبه بهش وقت عمل دادن .روز 3 شنبه عروسی آرزو_دختر خواهر گلم_ بود که از چند ماه پیش برنامه میریختیم واسش اما فوت ناگهانی داییم تو روز 2 شنبه همه برنامه ها رو بهم ریخت و به غیر از من و نوژا و بابایی هیچ کدوم از فامیلهای مادری توی عروسی شرکت نکرد و کار ما همش گریه بود .چشمام شده بودن اندازه 2 تا نخود از بس گریه کردم .و ما تاروز 5 شنبه 22 تیر ماه شیراز موندیم وبا امید دوست بابایی برگشتیم
این روز ها دختر گلم تمام کلمه ها رو بیان میکنه و یه سخنور عالی شده واسه خودش.یه کم هم خانوم تر شده و اذیتهاش کمتر اما بهونه گیر شده چون تو خونه خیلی حوصله اش سر میره 2_3 روزه ای یه بار به پیشنهاد نوژا میریم پارک اما تا زمانی که میام خونه ؛از گرما دود از کلمون بلند میشه
عزیز دلم هنوز نمیدونه تو جواب حرف من که بهش میگم مامان قربونت برم؟؟؟؟ چی بگه و با یه عشوه خاصی میگه مرسی(سی)!!!!!!!!!!!!