1 سال و 1 ماه و 1 هفته و 1 روز
توی این یک هفته کلی بلا سر دخترکم اومده اولیش توی عروسی بودیم نوژا هم که شکر خدا همش در حال حرکت بود یه لحظه ازش غافل شدم دیدم نیست همون موقع صدای گریه اش بلند شد .صداش از کنار پیست رقص می اومد همون موقع هم داشتن خطبه میخوندن دویدم طرفش دیدم رو زمین نشسته دستش رو هم مشت کرده ٢ تا خانوم و ٢ تا آقا هم همونجا ایستاده بودن که خودشون رو کاملا زده بودن به نشنیدن واسه اینکه یکیشون محکم پا گذاشته بود رو دست دخترکم و جای پاشنه کفشش پشت دست دخترکم حک شده بود.منو کارد میزدی خونم در نمیاومد اخه اصلا به روی خودشون نمی اوردن بیچاره دخترکم
یه بار دیگه هم همون شب نوژا نشسته بود رو صندلی؛ داشت می افتاد من گرفتمش که که مثلا نیافته که سرش محکم خورد به میز کلی گریه کرد بچم.
باز دوباره چند روز بعدش مهمون داشتیم و نوژا واسه خودش داشت راه میرفت دقیقا کنار میز وسط ایستاد مهمونمون هم در حال حرف زدن و راه رفتن بود که محکم خورد به نوژا و عسل من با یه شوت جانانه خورد توی میز و گونه اش با شیشه بر خورد کرد و همون موقع کبود شد.بمیرم واسه دخترکم
دو شب پیش نوژا با عموش رفت بود بیرون و من هم رفتم پیاده روی وقتی برگشتم دیدم بابایی و عمو و دوستش دم در هستن و نوژا هم نیست .از نوژا پرسیدم گفتن خونه آقا جون که روبروی خونه ماست ؛هستش وقتی رفتم اونجااااااااااااا چشمتون روز بد نبینه دیدم روی بینیش پر از زخمه و خراش بر داشته داشتم میمردم گفتن خورده زمین کلی دلم گرفت آخه یه دختر به این کوچولویی چرا باید اینقدر بلا سرش بیاد دیشب هم خیلی خوابش میاومد سرشو گذاشته بود روی بالش .که دیدم از زخم بینیش خون قطره قطره میچکه روی بالش دلم ریش شد و تا صبح خوابم نبرد از ناراحتی
و واسه یه بار دیگه(با ناراحتی هر چه تمامتر)مهمون واسمون اومد تو همون فاصله که رفتم پیشواز ؛گل دخترم با سر خورد توی در حال و بالای ابروهاش بالا اومد و قرمز شدکلی نفسم گریه کرد
من خیلی مامان بدیم که مراقب دخترم نیستم مگه نه؟