نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

دخترم نوژا

زبان نازدونه ای

 آب؛شیر؛حمام:آب       نینی:عروسک و نینی های واقعی       اَتا(ata):اسما        اَمد(amad):محمد        آنا:نوژا       دادا:داداش      تاتا:طناز        اَم(am):تمام خوردنی های جامد       کاکا:کاکائو       توتو:پیشی و پرنده ها       آلَ(ala):خاله       عمَ(ama):عمه       آمو:عمو      تِ تِ:گ...
28 فروردين 1391

یک پست جامونده از سال 90

تازه لباس تمیز تنش کرده ام.تصمیم گرفتیم بریم بیرون میرم که آماده بشم ؛بعد از آماده شدن یه لحظه به ذهنم رسید که چرا نوژا صداش در نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر چی صداش میکنیم جواب نمیده رفتم تو اتاقش دیدم یه آدم برفی نشسته با 2 تا چشم براق که اصلا هم نترسیده من که آماده ی آماده بودم بابای بیچاره مجبور شد ببرتش حمام میگفت هر چی میشستم که تمیز نمیشد آخه سودو کرم عین چسب میچسبه .تقریا تمام کرم رو روی خودش و  موکت و فرش ریخته بود یه جوری هم نگات میکنه که دلت نمیاد دعواش کنی آخر سر هم مجبور شدم تنهایی برم بیرون چون هوا سرد بود و بابا و نوژا تازه از حمام اومده بودن و بابایی ترجیح داد توی خونه بمونن پ.ن:سودو کرم مخصوص پای بچه هاست داریم آ...
17 فروردين 1391

و نوژا ....

شب دوازده فروردین از سرمای بیرون همه تو چادر نشستیم .نوژا هم واسه خودش بین بقیه میچرخه .بابا خسته است سرشو میذاره روی پاهای من .از دور چشمای نوژا برق میزنه به سرعت میاد طرف ما و میشینه روی پاهام و با دست سر باباشو میزنه کنار که اینجا نخواب . بابا بلند میشه اجبارا . واسه بار دوم من سرمو میذارم روی پای بابا دوباره بدو بدو میاد و سر منو بلند میکنه و خودش میاد سرشو میذاره روی پاهای من که نه من بخوابم نه بابا لبریز از شوق میشم بخاطر حس مالکیتش نسبت به ما این اولین حسادت کردن بود تا حالا همچین کارایی ندیده بودم ازش حتی نسبت به اسباب بازی هاش                 ...
14 فروردين 1391

اولینهای سال 91

موقع سال تحویل قرار شد بریم خونه خاله رویا همه اونجا جمع بودن اما از اونجایی که هر چی بیشتر عجله کنی دیرتر میرسی؛ما 10ثانیه مونده به سال تحویل آماده شدیم و سر سفره خودمون نشستم شما هم که عاشق عنابی فکر کردی سماخها عناب هستن و شروع کردی به خوردن دیگه موقع سال تحویل بود و نمیشد کاری کرد پس بیخیال شدم روز دوم عید با آقا جون و عمو روح الله رفتیم کازرون بد نبود اما خیلی خسته و اذیت شدی دختر خیلی خانومی بودی صرف نظر از رفت و آمد های زیادت به جلو اونجا هم که بودیم یه شب رفتیم سید حسین که هوا خیلی سرد بود رفتی استخر توپ با هستی و حدیث تو هم به قول خودت عاشق توپ تو(توپ) وقتی اونجا تعطیل شد تا زمان خواب ایراد توپ داشتی بابا هم مجبور شد بره ...
9 فروردين 1391

کنارم هستی و اما دلم تنگ میشه هر لحظه

دو روز اخر هفته با خاله ها رفتیم قشم؛ نوژا هم تو کالسکه اش نشسته بود با هم رفتیم سر یه مغازه ؛یه لباس برداشتم و کنار نوژا گرفتم که ببینم اندازه است یا نه .اما دیدم بزرگه از شواهد امر هم پیدا بود که نوژا از لباس خوشش اومده حالا مگه نوژا لباس رو ول میکرد بغل کرده بود و محکم چسبونده بود به خودش و هر کاری میکردم پس نمیداد به هزارو یک ترفند ازش پس گرفتم .بعدش بهش فکر میکردم که خدای من نوژا داره بزرگ تر  و مستقل تر میشه ؛یه لحظه استرس گرفتم................ چند وقته دیگه من و نوژا با هم دچار اختلاف نظر میشیم  چه عکس العملی باید نشون بدم من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نکنه مجبور بشیم نظرهامونو بهم تحمیل کنیم چند روز پیش داشتم فیلمها و عکسها رو مرتب...
8 اسفند 1390

.........و نوژا

نوژا رو آماده کردم بریم بیرون هوس میکنم ازش یه عکس بگیرم: میگه الا و بلا دوربین بده وقتی هم که دوربین نمیدم؛ تمام پوزیشنشو که یک ساعت وقت گذاشتم در عرض ٢ ثانیه میریزه به هم حالا  من چه عکس العملی نشون بدم؟؟؟ ...
12 دی 1390

یه مامان پرستار که هیچ وقت خسته نمیشه

سلام سلام صد تا سلام امروز با یه انرژی زاید الوصفی اومدم سر کار وبا یه سبد بزرگ پر از تشکر واسه دوستای گلم گه تو این مدت جویای حال منو نوژا و بابایی شدن؛ دستتون درد نکنه از مهربونیهاتون و...........با چند تا خبر خوب اومدم اولیش اینکه نوژای من تبش ار 2 شب پیش قطع شد ویک کم رنگ و روش باز شده و بازم شیطنت هاشو از سر گرفته اونم چه شیطنت های .اما من عاشق این شیطونیهاشم  کلی ذوقش میکنم که دوباره راه افتاده احساس میکنم اذیتهاش دوبرابر شده اخه چند روز آروم بوده همش جمع شده تو دل کوچکش و حالا داره رو میکنه دوم اینکه بابای نوژا هم کمر دردش کمی تا قسمتی بهتر شده و حال معدش هم داره خوب میشه به امید خدا   ...
8 دی 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد