یک پست جامونده از سال 90
تازه لباس تمیز تنش کرده ام.تصمیم گرفتیم بریم بیرون میرم که آماده بشم ؛بعد از آماده شدن یه لحظه به ذهنم رسید که چرا نوژا صداش در نمیاد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هر چی صداش میکنیم جواب نمیده رفتم تو اتاقش دیدم یه آدم برفی نشسته با 2 تا چشم براق که اصلا هم نترسیده
من که آماده ی آماده بودم بابای بیچاره مجبور شد ببرتش حمام میگفت هر چی میشستم که تمیز نمیشد آخه سودو کرم عین چسب میچسبه .تقریا تمام کرم رو روی خودش و موکت و فرش ریخته بود یه جوری هم نگات میکنه که دلت نمیاد دعواش کنی آخر سر هم مجبور شدم تنهایی برم بیرون چون هوا سرد بود و بابا و نوژا تازه از حمام اومده بودن و بابایی ترجیح داد توی خونه بمونن
پ.ن:سودو کرم مخصوص پای بچه هاست
داریم آماده میشیم که بریم عروسی تصمیم گرفتم لاک بزنم .بعد از اتمام کارم لاک رو گذاشتم روی میز توالت غافل از اینکه نوژا دستش میرسه به اونجا یه ثانیه بعد از بیرون اومدن از اتاق یادم اومد سریع برگشتم اما دیگه کار از کار گذشته بود و توی یک اقدام ضربتی تمام میز توالت و موکت و فرش و صد البته سرو صورت نوژا لاکی شده بودن که باز هم بابای مهربون مجبور شد با پد لاک پاک کن دستو صورتشو پاک کنه .تازه اینقدر نوژا ناراحت شده بود که چرا دارین به به منو پاک میکنید
پ.ن1: به خاطر عجله زیاد از صورتش یادم رفت عکس بگیرم
پ.ن2: این پست جا موند به خاطر اینکه کامپیوترمون خراب بود نمیشد عکس بذارم این پست هم فقط با عکس جالب بود