مینویسم برای تو
هر روز شاهد بزرگتر شدن پاره تنم هستم روز به روز تغییر میکنی و من ثانیه به ثانیه اش لبریز از عشق میشم لبریز از عشق مادری و با تک تک سلولهام خدا را شاکرم برای تپیدن قلبم برای تو .هر شب که چشمای نازت رو روی تمام دنیا میبندی و هر صبح وقتی چشمان خندانت را به روی من باز میکنی تمام دنیا توی چشام جمع میشه و همش میشه یک لحظه ...............منم توی همون لحظه محو میشوم از دنیا دیگه دخترم الان ا سال 7 ماه و 18 روز شه و دایره کلماتش وسیع تر میشه و با هر کلمه جدیدی که میگه من شادتر میشم و امیدوارتر به زندگی.......... به قول دوستی
...... و تنها به خدا میسپارمت
لحظه هایت آرام دخترکم
دوشنبه 18 اردیبهشت1391