نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

دخترم نوژا

به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی من

                                  خدا جونم!!!!!!!ممنون  که به ما نوژا دادی                         عزیز دل مادر ٢ ساله شدیااااا ٢ سالی که هر چه بیشتر ازش میگذره بیشتر عاشقت میشم .عاشق لحظه لحظه بودنت .امیدوارم سالهای سال زندگی کنی ..... زندگی پر از شادی .و امید وارم همیشه قدمهای پر خیر و برکتت استوار باشن تولد تو تولد یک زیبایی...
3 مهر 1391

من و نوژا و روز دختر

دیروز روز دختر بود دلم میخواست واسه دخترکم روز خیلی خوبی باشه واسه همین عصر که شد با عمه فضیلت و نوژا رفتیم پارک از دم در نوژا ذوق زده بود و میدوید.کلی بازی کردیم .شانس ما پارک هم خلوت بود و تا جایی که نوژا دلش خواست بازی کرد.بعدشم رفتیم دور دور شیرینی خوردیم با نوژا و عمه و اومدیم خونه همین که اومدیم خونه بابا نوژا رو برد با خودش بیرون و پدر و دختری با هم شام خوردن و من هم خلوتشونو خراب نکردم وتاریخ 1391/6/28 واسه ما و نوژا شد یه روز خوش                            لبخند زیبای خدا روزت مبارک   ...
29 شهريور 1391

علایق نوژا

علاقه مند شدید به انواع ژله علاقه مند به بستنی علاقه شدید به پارک علاقه شدید به عمه ها مخصوصا حدیث علاقه به چیدن گلهای آقا جون علاقه به خواب توی ماشین البته موقع خواب انگشتش باید توی نافش باشه   علاقه به عینک و جانماز بابایی علاقه به چیپس و پفک بر خلاف میل من علاقه به حبوبات مخصوصا لوبیا چیتی علاقه زیاد به کباب مخصوصا کباب لاری علاقه به تخم مرغ و پنکک واسه صبحانه و لازانیا و پاستا حالا هر موقع که باشه و شف برگر ناندو که هر وقت از اونجا رد میشم اشاره میکنه میگه:ام(am) علاقه زیاد به هندونه و نواع میوه علاقه وافر به کارتون که تازگی یه تلویزیو...
20 شهريور 1391

نوژا در آستانه 2 سالگی

یه مدتیه من و نوژا خیلی خوب با هم کنار میایم دیگه کم کم راه افتادیم که با هم تبادل نظر کنیم حرفهای همو میفهمیم و با هم کنار میاییم یعنی من با نوژا کنار میام نه نوژا با من .به قول بابایی اگه تا حالا به جای زبان نوژا سعی کرده بودی و یه زبون دیگه یاد گرفته بودی خیلی واست بهتر بود جونم واست بگه که..............خیلی دختر آرومی شدی به توصیه مریم جون که مربی کودکستانه از اول ماه رمضون تا حالا ؛صبحها که میرم سر کار شما رو تو خونه میذارم تا اذیت نشی و آرامش داشته باشی .واقعا نتیجه بخش بوده .ازش ممنونم 2 شب پیش با هم رفتیم عروسی(aos) بر خلاف چیزی که تصور میکردم خیلی خانوم و متین روی صندلی نشسته بودی (گاهی اوقات هم روی میز!!...
20 شهريور 1391

نوژا...

خط خطی های ذهن نوژا یه روز نوژا رو با خودم بردم محل کارم ؛ماژیک و کاغذ دادم دستش بهش میگم:مامانی چی کشیدی؟ میگه چیپس!!!!!!!   ...
2 شهريور 1391

قلب من

مامان:یه توپ دارم ؟؟؟؟؟ نوژا:گیلییییی مامان:سرخ و سفید و؟؟؟؟ نوژا:گیلی مامان : میزنم زمین؟؟؟ نوژا:گیلیییی و...تا آخرش به همین شکل ادامه دارد به نوژا میگم چند تا منو دوست داری؟میگه: دَتا(ده تا) این وسط منم که ضعف میکنم با نوژا میخوایم بشماریم: مامان:1..2 نوژا:ته(3) مامان:4..5 نوژا:شیش(6) مامان:7 نوژا:هَش(8)... شیش(مثلا9)....ده آخرش هم میگه تَووو (tao)یعنی تموم تازگیها به غیر از کارتون (کاتو)فیلم عروسی آرزو هم جزو در خواستهاشه اینم رورویک سواری نوژا بعداز کلی راه رفتن دختری که زیبا نماز میخواند ...
21 مرداد 1391

تو هیچی کم نداری؛برای همه چیز من بودن

  در ستاره بارانِ میلادت میان احساس من تا حضور تو حُبابی است از جنس هیچ از دستان من تا لمس نگاه تو آسمانی است به بلندای عشق جشن میلادت را به پرواز می روم دراین خانگی ترین آسمانِ بی انتها آسمانی که نه برای من نه برای تو که تنها برای “ما” آبیست محمدم ....امروز که دختر ما 1 سال و 10 ماه و 17 روزه است ؛تو  پا به 30 سالگی گذاشتی .اما واسه من و نوژا قد همون 30 سال زحمت کشیدی وقتی که از سر کار میای تموم خستگیهاتو پشت در جا میذاری و با یه بغل مهربونی وارد خونه میشی میدونم خیلی خسنه ای اما بازم با لبخند میای تو خونه و با نوژا بازی میکنی و اونو پارک میبری منم با تو خستگی هام تموم میشن.میدو...
19 مرداد 1391

آینه تمام نمای ما

توی ماشین هستیم و نوژا روی پای من نشسته و در حال خوردن ساندویچ مورد علاقه اش یعنی همبرگر هست قبل از اینکه شروع بکنه به خوردن بدون اینکه ببینه مخلفات داخلشو در میارم (از لحاظ بهداشتی و....)وسطهای کار یه دفعه یه گوجه دیدم که از چشمم دور مونده بود جلوی نوژا درش آوردم در آوردن همانا و تقلید همانا......... دیگه تا آخرش چارچنگولی تو ساندویچ بود ..مقصر هم خودم بود همینکه من جلوی آینه میرم خانوم هم بدو بدو میاد و میگه نی نی..........نی نی....یعنی میخوام خودمو تو آینه ببینم.وقتی هم که آماده میشیم بریم هم باید خودشو تو آینه ببینه و هی میگی نو نو ... نو نو...یعنی لباس نو  پوشیدم میخوام خودمو ببینم یه مدتیه عادت کرده پمپرزشو باز میکن...
19 مرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد