آهای آهای خبر خبر نوژا اومدش از سفر.......
٤شنبه هفته گذشته یعنی ٢٣/٦ خاله فاطی اومده بود اینجاو گفت قصد سفر به آنتالیا رو دارن .ما هم قرار شد بریم .اما تا ٥ شنبه سفرمون به خاطر کلاس من و بابایی کنسل شد کلی ناراحت شدم روز شنبه ٢٦/٦ بابایی زنگ زد و گفت که کلاسمون افتاده نیمه دوم مهر کلی خوشحال شدم و زنگ زدم آژانس و ٣ تا بلیط رزرو کردم واسه خودمون با همون توری که خاله فاطی و عمو مجید بودن بلافاصله خاله فاطی زنگ زد و گفت حامد و سارا جون هم باهامون هستن کلی خوشحال شدم .و تا روز ٢ شنبه همه وسایلامون رو جمع کردم و نوژا رو بردم دکتر و کلی دارو گرفتم که اگه مریض شد چی بدم و.......... و با یه عالمه دارو رفتیم شیراز چون پروازمون از شیراز بود .و صبح روز سه شنبه با بابا و عمو علی آقا رفتیم بانک واسه دلار که خدا رو شکر همه چی جور شد و تا شب هم عمو مجید اینا رسیدن از بندر و شب ساعت ١:٥٠ پرواز کردیم به سمت آنتالیاخدا رو شکر توی تمام مسیر نوژا خوابید.فقط موقع نشستن توی انتب یکه حال من و نوژا بد شد که خدا رو شکر به خیر گذشت ساعت ٨ به وقت ایران رسیدم آنتالیا واقعا شهر قشنگی بود لیدر اومد دنبالمون و حرکت کردیم به سمت آلانیا تقریبا ٢:٣٠ دقیقه توی ماشین بودیم تا رسیدیم.هتل آرنسیا جای خیلی قشنگی بود.ما وسایلمون رو گذاشتم و رفتیم واسه صبحانه.بعدش هم رفتیم استخر که خیلی خوش گذشت .موقع نهار که رفتیم رستوران خیلی تو ذوقمون خورد ؛تنوع غذا زیاد بود اما اصلا باب میل ما ایرانیها نبود شب هم رفتیم دیسکو خود هتل که بازم باب میل ما ایرانیها نبود.البته بد هم نبود
صبح روز ٣١ شهریور یعنی روز تولد نوژا وقتی که از خواب بیدار شدیم هوا ابری بود و یه بارون نم نم میبارید اتاق ما هم ویو زیبای رو به دریا داشت .که خیلی عالی بود آماده شدیم و رفتیم واسه صبحونه و بعدشم همه با هم رفتیم توی شهر کناکلی یه دوری زدیم و تور گرفتیم واسه شب واسه شب ترک و یه تور هم واسه فرداش واسه رافتینگ .شب ترک واقعا قشنک بود .
روز سوم صبح من از رفتن به رافتینگ به خاطر خطرات احتمالی واسه نوژا منصرف شدم و با نوژا موندیم هتل و بعد از صبحونه با نوژا رفتیم قسمت وسایل بازی توی هتل و کلی تاب تاب کرد و سوار سرسره شد ساعت ١١ اومدیم توی اتاق و خوابیدیم تا ساعت ٣ .آماده شدیم رفتیم نهار وبعدشم استخر که کلی نوژا اب بازی کرد. و بعدشم رفتیم با نوژا یه گشتی بیرون زدیم و برگشتیم هتل و رفتیم عصرونه و همون موقع همه برگشتن از رافتینگ کلی بهشون خوش گذشته بود.شب هم بابایی موند پیش نوژا و من با بقیه رفتم دیسکو بیرون
صبح روز چهارم که شد همگی رفتیم دریا و کلی خوش گذشت عصر هم رفتیم خرید که ههمون کلی خرید کردیم و شام هم مک دونالد رفتیم و با تاکسی برگشتیم خونه
روز پنجم هم منو فاطمه رفتبم آرایشگاه واسه گیس و تاعصر تو هتل خوش گذروندیم و بعدش رفتیم مرکز خرید آلانیوم که اونجا هم خرید کردیم و تا شب موقع شام برگشتیم هتل.
صبح روز ششم رفتیم پارک آبی که اونجا به همون خیلی خوش گذشت واقعا به یاد ماندنی بود .تا عصر هم اومدیم هتل و واسه بار آخر رفتیم دیسکو.
صبح روز هفتم وسایلهامونو تا ظهر جمع کردیم و راهی سفر به ایران شدیم .ساعت ١٨:٥٠پرواز کردیم به سمت ایران توی این سفر نوژا عاشق حامد و سارا شده بود و کلی خودشو واسشون لوس میکرد
توی هتلمون اصلا ایرانی نبود و همش روسها و آلمانها بودن با چشمای رنگی توی هتل همه بهمون میگفتن چقدر رنگ چشمای دخترتون قشنگه آخه همشون چشم رنگی بودن.نوژا واسشون تازگی داشت
روزی که رسیدیم ایران از ظهر نوژا تب کرد داغ داغ بود خیلی شانس آوردم که اونجا طوریش نشد .تبش روی ٣٩ بود اصلا حال گریه نداشت بی حال بی حال بود بردیمش دکتر گفت گلوش چرک کرده و دارو داد و تا صبح تبش قطع شد .اما تا صبح پاش بیدار بودم و پاشویش میکردم
٢ شب پیش یعنی ٥ شنبه یه کیک کوچولو گرفتیم واسه نوژا یه تولد مختصر گرفتیم جای همتون خالی کلی هم کادو گیرش اومد
اینم از عکسهای ما................
اين عكس ويو اتاقمونه
اينم نوژا كه بعد يه ورجه وورجه جانانه خوابيده
يه بارون نم نم
اينم يه عكس ديگه از ويوي هتل
اينم نوژاا كه رفته تاتو كنه
مك دونالد
آسانسور سواري
اكوا پارك
شهر شادي آلانيوم
شب عربي در محوطه هتل
نوژا توي استخر هتل
اينم شاهكار نوژا خانومه كه همش از اول تا اخر توي كشو نشسته بود و بازي ميكرد
شب ترك