جدیدترینهای نفس بانو..................
من اومدم با کلی حرف.دو روز پیش هیچ کس نبود که نوژا رو بگیره مامانم مریض بود خواهرام هم شب قبلش واسه احیا رفته بودن مسجد و تلفنهاشونم خاموش بود.منم در مونده...........مجبور شدم با خودم ببرمش محل کارم اینقدر آتیش سوزوند که گریم گرفته بود یه لحظه آروم نداشت همش نق زد و میخواست از توی کالسکه اش بیاد بیرون.خلاصه صبح رو به بدبختی به ظهر رسوندم الهی بمیرم بچم کلی خسته شد یه دستش قاشق بود یه دستش پاکت یا یه دستش عروسک یه دست دیگش شیشه شیر .خلاصه اوضاعی بود که نگو و نپرس اینم عکس خانوم خانوما توی محل کار مامان
ببینید یه دستش پاکته یه دستش شیشه
نوژای گلم از روز پنج شنبه 3/5/90 چند قدم راه رفت خودش از همه بیشتر خوشحال بوددیگه اذیتهاش کم بود که تاتی کردن هم اومد روش اما اشکال نداره بچه با این چیزها خیلی خوشمزه است اینم عکس شیرین بانو با کفشهایی که مامان جون بهش داده ببینید چقدر خوشحاله قربون ذوق کردنت برم
تازگیها هر چی که بخوای به کسی بدی پرت میکنی اونروز کلی تلاش کردم که یادت بدم چیزی رو پرت نکنی.
دیگه تقریباا همه رو به اسم میشناسی وقتی بهت میگم چیزی که دستته بدی به کسی میفهمی و میری بهش میدی.آخ که چقدر باید تلاش کنی تا چیز یاد بگیری قربون اون مغزت بشم الهی بمیرم بچه ا م چقدر چیز ها هست تو دنیا که هنوز نمیدونه و الهی واسه مغزش بمیرم که باید این همه چیز رو توش جا بده !!!!!!!!!!!!!!!!!
عشق مامان دوست دارم هوارتا