و...ما
اینروزها رو با کلاس شنا و هوش و سفال میگذرونیم و نوژا از صبح که بیدار میشه تو فکر رفتن به کلاس هستش
خدا رو شکر این روزهامون به خوبی در حال سپری شدن هستش
بعضی وقتها سوالهایی میپرسه که تو توضیح دادنش دچار مشکل میشم
-مامان....ادمها از چی درست میشن ؟؟؟
-مامان ....اگه ما دونه میکاریم درخت در میاد پس دونه از چی درست میشه
-مامان...استخون ما از چی درست میشه
-مامان .... گندم از چی درست میشه
و..... تمام اینها سوالاتی هستن که باید خودم و بکشم و یه جوری توضیح بدم که قانع بشه وبعضی وقتها نمیتونم قانعش کنم وهمچنان این سوالها تکرار میشن
و اما طی مسافرتی که با نوژاو خاله پریسا به کیش داشتیم هنوززززز نوژا جونم برنز هستش و کماکان یادی از اون سفر میکنه و دلش میخواد بازم بره دریا.
اونجا بود که نوژا خودشو نشون داد که چقدر خانوم شده
مکالمه نوژا و مامان:
من و نوژا وارد مغازه میشیمو قیمت میپرسیم....مغازه دوم....مغازه سوم....
نوژا در حال کشیدن دستم با حالت اخم:...مامان....شما که نمیخوای چیزی بخری اینقدر فروشنده ها رو اذیت نکن و از این مغازه به اون مغازه نرو
من:
نوژا:
فروشنده:
خاله پریسا: