یه پست جا مونده از سال 91
گرانا روی تخت ما خوابیده و مامانش و نوژا هم کنارش نشستن.و نوژا در حال حرف زدن با گرانا
نوژا:گرانا....گرانا......چرا جواب نمیده؟؟؟
خاله فریبا:گرانا نمیتونه جواب بده
نوژا درحال زدن به پشت گرانا میگه:باطریش تموم شده؟؟؟
..و ما...:؟؟؟؟؟؟!!!!!!
... چند روز بعد توی ماشینین هستیم.بهش میگم گنجیشکک اشی مشی بخون .نوا هم شروع میکنه به خوندن وسطاش یادش میره .بادست میزنه پشت شونه خودش و میگه اااااا باطریم تموم شد!!!!!!
اینهم از اثرات اسباب بازیه از بس همه اسباب بازیها باطری میخوره فکر میکنه آدمها هم باطری دارن
چند تا از ترانه های ماشین رو خیلی دوست داره.یکیش ترانه ای دیوونه ؛دیوونه وار دوستت دارم
همچنان هم صدای من توی ترانه خوندنه آهنگهای از قبیل گنجیشکک اشی مشی؛سلطان قلبها؛بردی از یادم؛گلنار؛دیدم تو خواب وقت سحرو...
و مشتاق صدا سازی کار کردن و خوندن تنهای موسیقی
در حال آماده شدن هستم که برم عروسی اما بدون نوژا...مامانم زنگ میزنه که بیاد دنبالم...نوژا هم کنارمه بهم میگه عروسی میخوای بری؟؟؟ با مامان جون؟؟؟میگم آره...میگه من نمیبری؟میگم نه شما میمونی خونه...چند دقیقه بهد دستشو گرفته کنار گوشش و میگه الوو مامان جون سلام مامانم منو عروسی نمیبره... و وقتی اینو واسه مامانم تعریف کردم مامانم منو مجبور کرد که از نیمه راه برگردیم و با خودمون ببریمش...اینچنین نوه و آنچنان مامان جونی داریم ما...
دیوانه وار عاشق صدا کردنش هستم:مامان من.........بابای من ....
دستشو حلقه میکنه دور منو بابایی و میگه دو تاتون و دوست دارم
.. . .کودکم؛مادرانه دیوانه ام
1اردیبهشت 92