این روزهای ما
واسه شب یلدا تصمیم گرفتیم که بریم بندر عباس از 4 شنبه تا جمعه اونجا بودیم بهمون خوش گذشت اما به نوژا بیشتر از همه واسه اینکه عاشق آب و آب بازیه .کنار دریا سوار اسب هم شد هنوز میگه .اشاره به دریا میکرد و میگفت استخره.....بابا هم که حسابی به نوژا قول دریا داده بود ؛نوژا هم موقع نهار یک پا گرفته بود که بریم دریا با یه اوضاعی نهار خوردیم و رفتیم دریا که بسی باعث شادمانی دخترکمان شدیم این چند روز هم طبق معمول از غذا خوردن نوژا خبری نبود
اینم نوژا و بابا در حال اسب سواری
تو خونه خاله سوسن و عمو رسول ؛تو دکورشون شمع داشتن.نوژا همش تو فکر تولد و کیک و ...بود و دلش میخواست شمع فوت کنه و کیک ببرهاینم نوژا در حال دست زدن به شمعها
یه روز صبح هم که ما رفتیم پاساژ ؛نوژا با باباجونش دو تایی با هم رفتن طبقه بالا که پارک بود و کلی بازی کردن و سیب زمینی خوردن
از اونجا واسش استیکر و نوار واسه دور تا دور اتاقش گرفتم از وقی چسبوندمشون کلی ذوق میکنه به اتاقش و با پیشنهاد نوژا هر کی میاد خونمون حتما باید از اتاق گلدونه دیدن کنه.بنابر این تصمیم گرفتم که اتاقش رو جدا کنم آخه شبها تو اتاقش خوابش میبره اما وقتی خوابش برد پیش خودم میخوابونمش .کلا علاقه خاصی به اتاقش و وسایلهاش داره بیرون هم که میریم همش میگه مامان بریم خونه
اینم نوژا با مرسانا کوچولو توی رستوران
دختر فرهنگی من علاقه خاصی به سی دی و کتاب قصه هاش داره بر خلاف دختر بچه های دیگه به جای عروسک سی دی هاشو با خودش اینطرف و اونطرف میبره.
...و تا ابد عاشقت خواهم ماند
شنبه 1391.10.09