ما و این روزهایی که گذشت
این مدت خیلی سرم شلوغ بود و نرسیدم که بیام و وبلاگ رو به روز کنم اما حالا اومدم تا جایی که مغزم یاری بده سعی میکنم تاریخ بزنم روز شنبه مورخ 10 تیر ساعت 6 بعد از ظهر با عمه ها و آقا جون و خانوم جون والبته بدون بابایی رفتیم فرودگاه تا شیراز رو ساعت 8 شب به مقصد مشهد ترک کنیم اما همینکه رسیدیم فرودگاه اعلام کرد که پرواز 2 ساعت تاخیر داره همه لب و لوچشون افتاده بود که این 2 ساعت رو چطوری سر کنن اما من مغزم هنگ گرده بود. همش با خودم میگفتم این 2 ساعت رو چطوری با نوژا توی فرودگاه سر کنم من و عمه ها دست به دست هم دادیم که این 2ساعت که تبدیل به 2 ساعت و 45 شد رو سر کنیم از خوراکی خوردن و خواب گرفته تا دویدن بین مردم و گاری سواری ............دی...