نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

دخترم نوژا

حرفهایی از جنس مادرانه

امسال توی روز مادر من بهترین هدیه زندگیمو گرفتم... پرنسس کوچولومو .نوژای گلمو..... خدایا از بابت هدیه ات ممنونم ممنونم که منو لایق مادر شدن دونستی  خدایاواسه هدیه بی منتهات ممنونم امیدوارم بتونم اونجور که بهترینه  تربیتش کنم میدونم که کمکم میکنی و اطمینان دارم که تنهام نمی ذاری . خدای من همیشه تو سخترین لحظه های زندگیم با تمام وجودم احساست کردم پس مطمئن هستم فراموشم نکردی.و هیچوقت تنهام نمیذاری. خداوندااز بابت این فرشته آسمونی که با اومدنش زندگیمون رو سرسبز تر و با طراوت تر کرد هرچقدر شکرت کنم کمه یه چیز دیگه ......خدایا ازته ته ته ته قلبم ازت  میخوام اونی که دل منتظر یه لبخند آسمونی هست ر...
4 خرداد 1390

به بهانه روز مادر

روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته تو، صبوری! روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده تو ،دلواپسی! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه تو، بیداری ! روز مادر یعنی بهانه  بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد روز مادر یعنی بهانه در آغوش کشیدن  او که نوازشگر همه سالهای دلتنگی تو بود روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....        مادرم روزت مبارک... آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظهء خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم *** خاک را پ...
3 خرداد 1390

عکسهای آتلیه نوژا

ا ینم از  عکسهای نوژا در سالروز عروسی مامان و بابا توی آتلیه خاله فریبا .که با کلی زحمت ازش گرفته دستش درد نکنه1390/1/10 توی این عکسها نوژا شش ماه و ده روزشه   اینم یکی دیگه اینم نوژا با بابا جون ...
1 خرداد 1390

پایان هفت ماهگی

ب ه لطف خداالان هفت ماهه که نوژا تو این دنیا جاهای جدید و آدم های جدید را تجربه میکنه و ما هم سعی می کنیم کمکش کنیم و هوا هم خوب یاری میکنه تا نوژا دنیا رو بهتر بشناسه ی ک ماه خوب دیگه رو هم من و بابایی و نوژا پشت سر گذاشتیم....... خدا جونم با تمام وجودم خوشحالم و ممنونتم هفت ماهگی و روروک سواری هفت ماهگی و ده روز مریضی هفت ماهگی و اولین مسافرت هفت ماهگی و سوراخ کردن گوش هفت ماهگی در آوردن دو تا دندون طلا هفت ماهگی و سر کار رفتنم همراه با خونه به خونه رفتن نوژای گلم ؛مخصوصارفتن به خونه خاله زهرا هفت ماهگی و نشستن هفت ماهگی و زخم صورت نوژا از حواس پرتی بابایی هفت ماهگی و زمین خوردن از دست خ...
1 خرداد 1390

بدون عنوان

دیروز مورخ یکشنبه ٢٥/٢/٩٠ نوژا جونم رو بردیم پیش آقای دکتر مدرسی و گوشهای قشنگش رو سوراخ کردیم.نفس مامان کلی گریه کرد آخه دختر خالش طناز هم میخواستن گوششو سوراخ کنن و طناز خانوم کلی جیغ و داد راه انداخت و نوژا هم ترسید.اما به جاش الان خوشکل شده و صورت ماهش دخترونه تر شده الهههههههههههههی ...
26 ارديبهشت 1390

بابایی نوژا اومده

پدرت از سفربرگشته  و تو  بال وا کرده ای ... وقتی پدرت نباشد بال های تو ناپدید می شوند برق چشم هایت می روند و من تنهایی عمیق تورا پر نمی کنم و هیچ کس تنهایی عمیق ما سه نفر را پر نمی کند... تو آرامی و به این تنهایی خوگرفته ای بهتر از من بهتر از پدرت... تو از ما خیلی بهتری
25 ارديبهشت 1390

...........

  از وبلاگ بسیار زیبای  دختر اقیانوس  خاله سمانه چندی پیش نامه یه نی نی محترم به دستمون رسیده که خدمتتون میخونیم. آقاي پدر! در كمال احترام خواهشمندم اينقدر لب و لوچه ي پياز خورده ي غير پاستوريزه، و سار و سيبيل سيخ سيخي آهار نشده ات را به سر و صورت حساس من نماليد!! خانوم مادر! جيغ زدن شما هنگام شناسايي اجسام داخل خانه توسط حس چشايي من، نه تنها كمكي به رشد فكري من نمي كنه، بلكه براي شير شما هم مضر است!!! لازم به ذكر است كه سوسك هم يكي از اجسام داخل خانه محسوب مي شود! پدر محترم! هنگام دستچين كردن ميوه، از دادن من به بغل اصغر آقاي سبزي فروش خودداري نماييد. چشمهاي تلسكوپي، گوشهاي ماهواره اي و سيبيلهاي دم الاغي اش مرا به ياد...
25 ارديبهشت 1390

دخترکم.....

      مراقب  افکارت باش که آن ،گفتارت خواهدشد . مراقب گفتارت باش که آن ،رفتار خواهدشد .   مراقب رفتارت باش که آن ، عادت خواهدشد . مراقب عادتت باش  که آن ،شخصیتت خواهدشد . و مراقب شخصیتت باش که آن ،  سرنوشت خواهدشد . ...
24 ارديبهشت 1390

خدایا ممنونم.....

  پارسال این فندق  کوچولو توی وجود من بود و چقدر لذت بخش بود سونو رفتن ها  لگد زدن ها وحرکت نکردن ها و سکسکه ها و مرور هفته به هفته تغییرات رشدش ....تاااااااا ٣٧ هفتگی که به دنیا اومد    دلم  واسه اون روزها تنگ میشه    . وااااای که هر بار یادش میوفتم تمام وجودم پر لذت میشه.   وااااااای خدا به خاطر این هدیه  بی مناسبت و بی برنامه  اگر هر چقدر شکر کنم کمه ...   هرگز هرگز هیچ هدیه ای و هیچ شی و هیچ موجودی روی زمین نمی تونست و نمی تونه اینقدر منو عاشق نگه داره... یاد اون موقعی  میوفتم که با غرور سرم رو بالا میگرفتم ...
22 ارديبهشت 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد